به زمین خوردن دلقک
یا در آوردن شکلک
واسه اینه که تو بخندی
مثل رسم شاه و تلخک
کفشای لنگه به لنگه
میپوشه که هی بلنگه
پای راستش میده جفت پا
تا پای چپش بلنگه
واسه نونه واسه نونه
تا به کارش تو بخندی
که اگه اینو بدونی
تو به دلقک نمی خندی
تو به دلقک نمی خندی
کفشای لنگه به لنگه
میپوشه که هی بلنگه
میدونه که هر چی سنگه همه پیش پای لنگه
میدونه که هر چی سنگه همه پیش پای لنگه
پشت این چهره خندون
اون همیشه غصه داره
این همه شکلک و بازی
واسه نونه در میاره
واسه نونه در میاره
شب افروز
محمد اصفهانی
محمد اقبال لاهوری
فواد حجازی
4:23
بینی جهان را خود را نبینی
تا چند جانا غافل نشینی
نور قدیمی شب را برافروز
دست کلیمی در آستینی
بیرون قدم نه از دور آفاق
تو پیش از اینی تو بیش از اینی
جانی که بخشند دیگر نگیرند
مرگ است صیدی تو در کمینی
صورتگری را از من بیاموز
شاید که خود را بازآفرینی
صورتگری را از من بیاموز
شاید که خود را باز آفرینی
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
بوی باران
همایون خرم
زنده یاد قیصر امین پور
بهروز صفاریان
5:28
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من بهارم بهشت من کجایی؟
جان من کجایی
کجایی
که بی تو دل شکستهام
سر به زانوی غم نهادهام ، به گوشهای نشستهام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که میرود به ناکجا
ای گل آشنا بیا
بیقرارم بیا
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
مثل گل
فریدون شهبازیان
علی معلم
محمد رضا عقیلی
6:42
پدرا پدربزرگا، مادرا مادربزرگا، مثلِ گل مثلِ بهارین
دلامون نازک و نرمه، چشامون چشمه شرمه، اشکامونو درنیارین
کاشکی میشد برای بزرگترامون قصرای طلا میساختیم
مث آب چشمهها آیینههاشو صاف و پر جلا میساختیم
ابر فتنه وقتی سنگ غم میبارید، سینهمونو سپر بلا میساختیم
چشامون دروغ نمیگن واسه ما چراغ راهین
گرچه پشتتون خمیده است واسه ما پشت و پناهین
ماها مثل شب و روزیم شما مثل مهر و ماهین
کاشکی میشد با شما تو شهر عاشقا بمونیم
مثل اون قدیم ندیما قصه وفا بخونیم
رمز روزا رو بفهمیم
راز شبهارو بدونیم
شکایت هجران
هوشنگ ابتهاج
3:49
زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیرو صحبت جانانه ام ببخش، یارا
که از جان شکیب هست وز جانان شکیب نیست
گمگشتهی دیار محبت کجا رفت
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظرنکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
آسیمه سر
آسیمه سر رسیدی
از غربت بیابان
دلخسته دیدمت در
آوار خیس باران
وا مانده در تبی گنگ
ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود
در فصل ناامیدی
در برکهی دو چشمات
نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را
سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هر گز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
من با تو خو گرفتم
از خندهات شکفتم
چشم تو شاعرم بود
تا این ترانه گفتم
در خلوت سرایم
یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پریدی
در خلوت سرایم
یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پریدیش
آسیمه سر
زنده یاد بابک بیات
اکبر آزاد
بامداد بیات
13:13
زینگونهام که در غم غربت شکیب نیست
گر سرکنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست وز جانان شکیب نیست
گمگشتهی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
آسیمه سر رسیدی
از غربت بیابان
دلخسته دیدمت در
آوار خیس باران
وا مانده در تبی گنگ
ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود
در فصل ناامیدی
در برکهی دو چشمت
نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را
سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هر گز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
من با تو خو گرفتم
از خندهات شکفتم
چشم تو شاعرم بود
تا این ترانه گفتم
در خلوت سرایم
یکباره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پریدی
در خلوت سرایم
یک باره پرکشیدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پریدی
شب آفتابی
پیروز ارجممند
افشین یداللهی
پیروز ارجممند
4:05
من از پشت شبهای بیخاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نادیدهای
تو نوری که بر سایه تابیدهای
تو یک آسمان بخشش بیطلب
تو بر خاک تردید باریدهای
تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بیتپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر
با شوق تو
محمد اصفهانی
سهیل محمودی
بهروز صفاریان
6:30
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخواست، فتنهای حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
تنگ غروب فصل بهار
یه کوچه باغ یه پنجره
یه قلب پیر پر از امید
باشوق تو منتظره
باگوشههای چارقدش
اشکاشو پنهون میکنه
اما نگاش غصههاشو
از دور نمایون میکنه
منتظره پرستوها
خبر بیارن از گلش
اما نمیدونه اونام
خبرندارن از گلش
اون گل سرخ تو تاریکی
ستاره شد شبو شکست
خورشید روشنی شد و
رفت و تو آسمون نشست
رفت و تو آسمون نشست
اما هنوز فصل بهار
با صد هزار تا خاطره
یه قلب پیر؛ پر از امید
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره
تنگ غروب فصل بهار
یه کوچه باغ یه پنجره
یه قلب پیر پر از امید
باشوق تو منتظره
باگوشه های چارقدش
اشکاشو پنهون میکنه
اما نگاش غصههاشو
از دور نمایون میکنه
منتظره پرستوها
خبر بیارن از گلش
اما نمیدونه اونام
خبرندارن از گلش
اون گل سرخ تو تاریکی
ستاره شد شبو شکست
خورشید روشنی شد و
رفت و تو آسمون نشست
رفت و تو آسمون نشست
اما هنوز فصل بهار
با صد هزار تا خاطره
یه قلب پیر؛ پر از امید
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره