تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجرهی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی ای باد سبک سار ای باد سبک سار مرا بگذر بگذار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجرهی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی
مادر
آرش بیات
آرش بیات، امیر بیات
دلم شکست کجایی، دلم شکست دلم شکست کجایی، دلم شکست دلم شکست که نیشخند زنید به یک اشاره دلم را دوباره برزنید به یک اشاره دلم را دوباره برزنید دوباره وصلهای از بوسههای دلچسبت دوباره وصله ای از بوسههای دلچسبت بر این سفال ترک خوردهام بچند زنی بر این سفال ترک خوردهام بچند زنی دلم شکست کجایی دلم شکست دلم شکست کجایی که نیشخند زنید به یک اشاره دلم را دوباره برزنید به یک اشاره دلم را دوباره برزنید دوباره وصلهای از بوسههای دلچسبت دوباره وصلهای از بوسههای دلچسبت بر این سفال ترک خوردهام بچند زنی بر این سفال ترک خوردهام بچند زنی دلم شکسته دل دوستان شکسته مباد کسی چنین که منم از زمانه خسته مباد وطن تویی و غریب آن که از تو دور افتاد به روی هیچ کس آغوش دوست بسته میاد دلم شکست کجایی دلم شکست دلم شکست کجایی دلم شکست
کوچه باغهای نیشابور
امیر بیات، حجت اشرف زاده
مردی پیاده آمده تا روستای تو مردی پیاده آمده تا روستای تو شعری شکفته روی لبانش برای تو شعری شکفته روی لبانش برای تو آورده لهجهای پر از دود شهر را آورده لهجهای پر از دود شهر را آرام شستشو بدهد در صدای تو یک استکان طراوت گلهای تازه دم یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو در کوچه باغهای نیشابور و باغرود پیچیده ماجرای من و ماجرای تو گه گاه اگر که سر به هوا میشوم چه عیب گه گاه میزند به سر من هوای تو جسم مرا بگیرو در خود مچاله کن خواهد چکید از بدنم چشمهای تو جسم مرا بگیرو در خود مچاله کن خواهد چکید از بدنم چشمهای تو مردی پیاده آمده جسم مرا بگیر مردی پیاده امده جسم مرا بگیر
پاییز
آرش بیات، امیر بیات
امیر بیات، آرش بیات
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند با رنگهای تازه مرا آشنا کند پاییز میرسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کنم او میرسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است پاییز عاشق است پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند بنشیند دعا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند او میرسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند خش خش، صدای پای خزان است یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند خش خش، صدای پای خزان است یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند پاییز عاشق است پاییز عاشق است پاییز عاشق است و راهی نمانده است پاییز عاشق است پاییز عاشق است
دلتنگ
امیر بیات
آرش بیات
شبی با بید میرقصم شبی با باد میجنگم که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم مرا چون آیینه هر کس به کیش خویش پندارد و الا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم به خاطر بسپریدم دشمنان چون نام من عشق است نام من عشق است فراموشم کنید فراموشم کنید ای دوستان من مایه ننگم مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم به خاطر بسپریدم دشمنان چون نام من عشق است نام من عشق است فراموشم کنید فراموشم کنید ای دوستان من مایه ننگم مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
عشق آمد
حجت اشرف زاده
امیر بیات، آرش بیات
و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد و عشق بود که وابستهی نقابم کرد، عشق بود و عشق آمد و دستور داد حاضر شو در این کویر نمان در این کویر نمان چشمهای مسافر شو چشمهای مسافر شو و عشق بغض مرا از نگاه خیسم خواند گرفت زندگیام را و گفت شاعر شو و عشق خواست که این گونه در به در باشم که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم و عشق آمد با شوق انتخابم کرد و عشق آمد و عشق آمد و عشق آمد
یاد یار
امیر بیات، آرش بیات
آرش بیات، امیر بیات
یادت در یاد من نامت فریاد من بی تو از جان سیرم، میمیرم میمیرم بگو چه کنم که در آسمان ستاره ندارم پر از سخنم تویی و منم چگونه نبارم تویی و منم چگونه نبارم هر آنکه رسید گذشت و ندید الهی نبینم به غیر تو را چنان از خودم لبالب شدم که گاهی نبینم به غیر تو را باز آ در چشم من جانم گردد روشن با تو پایان گیرد این رویا این رویا زمانه چرا به سنگ جفا شکسته دلم را؟ تو ای نازنین بیا و ببین در این خانه غم را بیا و ببین در این خانه غم را هر آن که رسید گذشت و ندید الهی نبینم به غیر تو را چنان از خودم لبالب شدم که گاهی نبینم به غیر تو را که گاهی نبینم به غیر تو را
ماه و ماهی 2
امیر بیات، حجت اشرف زاده
آرش بیات، امیر بیات
تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجرهی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی ای باد سبک سار ای باد سبک سار مرا بگذر بگذار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجرهی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی