زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفتهست از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
من دلم سخت گرفتهست از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن نا هشیار
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود مشتی ناهموار
چند تن نا هشیار چند تن خواب آلود
رباعیات
04:44
هر چند ز کار خود خبر دار نیام
بیهوده تماشاگر گلزار نیام
در حاشیهی کتاب بیکار نیام
اگر چه در کار نیام
امروز در این شهر چو من یاری نی
آورده به بازار و خریداری نی
آن کس که خریدار بدو رایم نی
وان کس که بدو رای خریدارم نی
خواب و بیداری
06:23
اینجا بر تخته سنگ
پشت سرم نارنجزار
رو در رو دریا مرا میخواند
سرگردان نگاه میکنم
میآیم میروم
آنگاه در مییابم که همه چیز یکسان است و با این حال نیست
آسمان روشن و آبی کنون تلخ و ملال انگیر
سفید پوشیده بودم با موی سیاه
اکنون سیاه جامهام با موی سپید
میآیم میروم میاندیشم که شاید خواب بودهام
میاندیشم که شاید خواب دیدهام
خواب بودهام خواب دیدهام
عطر برگهای نارنج چون بوی تلخ خوش کندر
رو در رو دریا مرا میخواند
میاندیشم که شاید خواب دیدهام
میاندیشم که شاید خواب بودهام خواب دیدهام
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست
آسمان روشن و آبی کنون تلخ و ملال انگیز
سفید پوشیده بودم با موی سیاه
اکنون سیاه جامهام با موی سپید
میآیم میروم میاندیشم که شاید خواب بودهام
میاندیشم که شاید خواب دیدهام
خواب بودهام خواب دیدهام
عطر برگهای نارنج چون بوی تلخ خوش کندر
رو در رو دریا مرا میخواند
میاندیشم که شاید خواب بودهام
میاندیشم که شاید خواب دیدهام خواب بودهام
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست
کتیبه
03:28
گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت
گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت
تا قاصد میلیونها لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود
تا قاصد میلیونها لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت
گاندی
03:34
پای در زنجیر پرواز میکنم
با غمهای درون اوج میگیرم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
ای خداوند ای خداوند
بگذار تا صلیبم را بستایند
پای در زنجیر پرواز میکنم
با غمهای درون اوج میگیرم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
مرغ سحر
03:09
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته زکنج قفس درآ
نغمهی آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه ی این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن بیشتر کن بیشتر کن
مرغ بی دل شرح هجران
مختصر مختصر کن مختصر کن
وقتی که بچه بودیم
04:15
وقتی که من بچه بودم
پرواز یک بادبادک
میبردتم از بامهای سحر خیزی پلک
تا نارنجزاران خورشید
آن فاصلههای کوتاه
وقتی که من بچه بودم
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن میآمیخت
وقتی که من بچه بودم
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند
وقتی که من بچه بودم
لذت خطی بود
از سنگ
تا زوزهی آن سگ پیر رنجور
آه
آن دستهای ستمکار مظلوم
وقتی که من بچه بودم
میشد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد میرفت
میشد
آری
میشد ببینی
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی
وقتی که من بچه بودم
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد
وقتی که من بچه بودم
زور خدا بیشتر بود
وقتی که من بچه بودم
بر پنجرههای لبخند
اهلیترین سارهای سرور آشیان داشتند
آه
آن روزها گربههای تفکر
چندین فراوان نبودند
وقتی که من بچه بودم
مردم نبودند
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود
گل یخ
03:34
Every morning you greet me
Small and white
Clean and bright
You look happy to meet me
Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever
Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever
Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever
Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever
گل یخ گل یخ
هر صبح تو میخندی
کوچک و پاکیزه
برمن تو دل میبندی
ای گل یخ شکوفا شو شکوفان همیشه
گل یخ گل یخ پایدار وطن همیشه
ای گل یخ شکوفا شو شکوفان همیشه
گل یخ گل یخ پایدار وطن همیش
شب تیره
08:00
شبی تاریک در دشت تنها سفیر گلوله در جاده تنها نفیر باد
در دور دست نور ستارهها به خاموشی میگراید
شبی تاریک میدانم بیداری و در بستر جوانیات پنهانی اشکهایت را پاک میکنی
چقدر عمق چشمان شیرینت را دوست دارم
چقدر دوست دارم و میخواهم چشمانت را
شب تیره ما را از هم جدا میکند و میان ما دشتی تاریک و هولناک دامن گسترده
تو را باور میکنم و همین باور در بارانی از گلولهها جانم را نجات بخشیده
در این نبرد مرگ بار خوشحال و آرامم چون میدانم هر چه که مرا پیش آید تو با عشق استقبالم خواهی کرد
از مرگ نمیحراسم بارها بس بسیار با او روبرو شدهام و اکنون نیز گویی برابرم میرقصد و میرقصد
تو به انتظارم هستی
همسرم و در بستر جوانیات بیدار برای همین میدانم که هیچ اتفاقی هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد
و برای همین میدانم که هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد