داستانی که «کافه پیانو» روایت میکند، در مورد پدری است که با دخترش، «گلگیسو» روزگار میگذراند. او بهتازگی از همسرش جدا شده است. راوی قبلا روزنامهنگار بوده و حالا مشغول نوشتن کتاب خود است. او برای امرار معاش به ادارهی یک کافه روی آورده است و از طریق شغلش با افراد زیادی آشنا میشود و هر یک را با نگاه مخصوص خود میبیند. کتاب سرشار از بیان عقاید شخصی راوی داستان است. شخصیتهای داستان نیز همگی مابازای بیرونی دارند. در واقع شخصیتهای این رمان برگرفته از زندگی شخصی نویسندهاند. داستان رمان به صورت خطی روایت نمیشود؛ اما حوادث داستان در فاصلهی بین جدایی راوی از همسرش تا تهیهی مبلغ مهریه اتفاق میافتند.