در این کتاب آمده است: در همان نخستين ديدار، چنان غافلگير شدم و چنان در ذره ذره وجودم نفوذ کرد که پس از اين همه سال، هنوز هم که هنوز است، به راحتي دلم را به بازي ميگيرد و از بند بند شعرهايم سرک ميکشد! من که ديدار يک چشمه سار ، مجذوب و مغلوبم ميکرد و مرا مجنون وار به دنبال خودش ميکشاند و ميبرد تا سر از باغات و کشتزارهاي نهاوند در ميآوردم، اينک…! اينک، ديدن سپيدرود و جنگلهاي گيلان، مرا چون پرکاهي، از زيتون زارهاي رودبار، تا چشم انداز گسترده برنج زاران رودسر، از جنگلهاي سر به آسمان سودهي سياهکل، تا مزارع چاي لاهيجان از بارانهاي يکريز و بيامان رشت و شفت، تا رودخانه پر پيچ و تاب و بيقرار ماسوله……