بخشی از اشعار کتاب: 1-باز تو در دو دیده روییدی باز یک بوسه بر لبم پژمرد باز آن آرزوی عشق محال جان گرفت و دوباره در دل مرد باز هم در خیال آغوشم پیکرت بود با طراوت و ترد بی تو بر شانهام که خواهد خفت؟ یا که خواهد ز گونه اشک غصه سترد؟ ای حضورت شکوه یک احساس باز مهرت شکیب از دل برد 2- ... حال میگویم که من با تو نه با تو که با اندوه شادیهای خویشم که من با تو نه با تو با خودم هستم توی ای تنها حریف جان ریش من تو ای تنها من زیبای خوب آسمانی روی حال می گویم...! 3- ... پاک رفتهام ز دست آب و باد هم - یقین بدان- که خاکستر مرا نمیبرد مرگ هم حکایتی شده است، پر دریغ! پاک رفتهام ز دست در خودم تپیدهام از خودم - که در خودم- رمیدهام در وجود خود فرو نشستهام وز درون گسستهام پاک رفتهام ز دست...!