چند شعر از کتاب: همچون آینهای در کنج تنهایی اتاق به دیوار تکیه زدهام تا تو بیایی و خودت را در من تماشا کنی اما تو هر بار مرا با سنگ بیرحمیهایت شکستی غافل از این بودی که از هر تکۀ من باز نور خواهد تابید. ???????????? بوی خاک از بارش یک روز بارانی کجا؟ بوی نا از کنج ویرانی کجا؟ آن یکی ذوقیست بر روح و روانِ اغنیا این یکی زخمیست بر جان و تن دریوزهها. ???????????? در من زنی نفس میکشد استوار همچون کوه جاری همچون رود عمیق همچون اقیانوس وسیع همچون آسمان و زمین و من که به دنبال او میگردم یقین دارم عاقبت پیدایش خواهم کرد. ???????????? ببار باران ببار و بشوی تلخی و چرکِ غمِ دوران را دردِ نامردمی و سوداگران را ببار و بگذار ترنم صدایت آرامشبخش دلهایی باشد که سرمشق اعمالشان سخاوتمندی تو وَ الگوی رفتارشان پاکی و زلالیِ توست.