در کتاب آمده است: عاشق سپاه و بسیج بود. بارها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه می بوسد. می گفت وقتی از این در وارد می شوم آرام می شوم. برای منزل نان می خواست تهیه کند. از جلو چند نانوایی رد شدیم. گفتم:حاجی این نانوایی ای خلوت است چرا نان نمی گیری؟ گفت: صد متر پایین تر نانوایی ای می شناسم که عکس امام(ره) را داخل مغازه اش نصب کرده، فکر می کنم او به ولایت نزدیک تر است.در آن روزهایی که یک عده عنوان می کردند ولایت فقیه یعنی چه؟ با تمام وجود فریاد می کشید که اگر ما ولایت فقیه نداشته باشیم هیچ چیز نداریم. در بین دو نماز یا مراسم ها، سخن امام را برای مردم تفسیر می کرد، چون شناخت داشت. وقتی ایشان سخنان امام را تفشیر می کرد، قلب ما روشن می شد، دگرگون می شدیم. تازه می فهمیدیم امام کجا را می بیند.