احمدرضا امیریسامانی (نویسنده و پژوهشگر): در تاریخنگاری شفاهی هرقدر که شاهدان و ذهنیتهای بیشتری روبروی میکروفون نگارنده قرار گیرند، اثر غنیتر میشود. در این میان وظیفهای که نویسنده بر عهده دارد این است که بدون توجه به ذهنیت و خلقیات مصاحبه شونده، به کاوش در میان گفتههای او بپردازد و خاطرات موثق و مطابق با شواهد تاریخی را از میان آنها جدا کند. درست مانند کاوشگری که در میان ماسههای رودخانه به دنبال طلا میگردد. چنین کاری زمانی محقق میشود که نویسنده قبل از شروع به مصاحبه، به اندازه کافی منابع مورد نیاز را مطالعه کرده باشد تا دید دقیقی برای تشخیص خاطرات موثق بهدست آورد. کتاب «نامی که ماند»، تدوین جواد کامور بخشایش، یکی از آثاری است که با این معیارها در تاریخ شفاهی تطابق دارد. این کتاب که پژوهشی سه ساله درباره زندگی شهید سیدکاظم ذوالانوار یکی از اعضای عالیرتبه سازمان مجاهدین خلق است با زحمت فراوان به سرانجام رسیده است که باید قدرش را دانست. از کتاب:کاظم ذوالانوار اطلاعات مذهبی زیادی داشت او در آیات قرآن تفکر میکرد و سپس برداشتهایش را که با روح قرآن سازگاری داشت به دیگران منتقل میکرد. سنت حسنهای را که در زندان ایجاد کرد خواندن روزانه نیم ساعت قرآن تا مدتها بعد از او در بین زندانیان ادامه داشت. تعمق و تفکر کاظم در آیات الهی در خاطرات مهدی غنی این طور جلوهگر شده است: بعضی وقتها در زندان سیب میدادند که کاظم با تعمق در آن آیت خدا را میدید.صفحه145