29 خرداد سال 1349 که مامان 29 ساله بود و بابا 35 ساله، اتفاق بدی افتاد. بابا تصادف کرد و از پیش ما رفت. مامان در سن جوانی، با چهار تا بچه قد و نیم قد بیوه شد. بابا ماشین باری بزرگی داشت. شوفر خوبی بود. برای بازار یزد میوه جا به جا می کرد. روز واقعه؛ شاگردش پشت فرمون بود. داداش هم کنارش. تصادف سختی می کنند. بابا می رود و خدا داداش را برای ما نگه می دارد. داداش یازده ساله می شود مرد خانه!