کتاب مرد شیپوری نوشته محدثه نظری است.بخشی از کتاب: «من دنبال شیپور اومدم اون متعلق به پدرم است و خوب یک اتفاقاتی افتاد تا به دست شما رسیده و من می خوام شیپور رو از شما پس بگیرم » «پسر جان مهم نیست شیپور و یا هر چیز دیگری در گذشته متعلق به چه کسی بوده مهم اینه که حالا دست من و متعلق به من است » «ولی آقا من اون رو برای پول و یا شرکت تو جشنواره نمی خوام، اون رو برای پیدا کردن خانواده ام می خوام لطفاً کمکم کنید خواهش می کنم » خندید و گفت: «اگر می خواستم هم نمی تونستم، دیشب اون شیپور رو به یک خانم فروختم که ادعا می کرد متعلق به همسرش است » «خا خا...خانم؟ » «بله یک خانم اصلاً برای همین خودم رو نوازنده ی شیپور جا زدم، چند سالی است که این کار رو براش می کنم هر سال یک شیپور اما بالاخره این آخری درست دراومد همه پولشو هم به من داد »