محمد، رمانی بر اساس زندگی پیامبر اسلام است که با ادبیاتی بسیار روان و مستند به اسناد معتبر تاریخی نگاشته شده است. راوی داستان یک یهودی است که از سرزمین شام در سال 13 هجری با مأموریت نابودی پیامبر و دینش به مکه می آید و بعد از مدتی تحقیق در مکه به مدینه می رود و به دروغ ادعای اسلام می کند و تا پایان زمان حیات رسول الله در مدینه می ماند و در طول این ده سال با رهبر یهودیان بیت المقدس مکاتبه دارد و یافته هایش را برای او گزارش می کند. کلیت چهارچوب داستان استوار است بر این دو آیه ی شریفه ی قرآن درباره ی یهود: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ لَمْ یَأْتُوکَ (41- المائده) ای پیامبر، کسانی که در کفر شتاب میورزند، تو را غمگین نسازند [چه] از آنان که با زبان خود گفتند: «ایمان آوردیم»، و حال آنکه دلهایشان ایمان نیاورده بود، و [چه] از یهودیان: [آنان] که [به سخنان تو] گوش میسپارند [تا بهانهای] برای تکذیب [تو بیابند]، و برای گروهی دیگر که [خود] نزد تو نیامدهاند، خبرچینی [جاسوسی] میکنند.(41- مائده) الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (146- بقره) کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] دادهایم، همان گونه که پسران خود را میشناسند، او [محمد] را میشناسند و مسلماً گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند، و خودشان [هم] میدانند. (146- بقره) اوج داستان را شاید بتوان در قسمت پایانی آن، یعنی آخرین مکالمه رهبر یهودیان با جاسوس یهودی بازگشته از مدینه دانست... مسلمان شدن با دو جمله ساده صورت می گیرد. مقابلش زانو زدم و گفتم: ((هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که محمد رسول و فرستاده اوست.)) بعد محمد از آداب نماز گفت و از قرآنش و آیات که نازل شده است و در پایان گفت امیدوار است در عقایدم پایدار باشم و هرگز دروغ نگویم که حضرت موسی هم مانند او شهادت داده است که دروغگو در آتش دوزخ خواهد سوخت...