در این کتاب آمده است: مادرم روی سجاده نشسته بود و مهره های تسبیحش را آرام آرام حرکت می داد و ذکر می گفت. به او گفتم: مامان کنجکاو بودن یعنی چی؟ امروز آقا معلممان گفت: من بچه های کنجکاو را خیلی دوست دارم. مادرم گفت : یعنی در باره چیزهایی که در دور و برت اتفاق می افتد سؤال کنی و اطلاعاتت را زیاد کنی. من گفتم : الآن من می توانم کنجکاوی کنم؟! مادرم لبخند زد و گفت : چرا که نه؟ کنجکاوی که زمان مخصوص نمی خواهد. گفتم : به نظر شما الآن من در باره چی کنجکاوی کنم؟ مادرم گفت : مثلا در باره من! به من بگویی مامان این تسبیح را برای چه می چرخانی؟ زیر لب چه می گویی؟ گفتم : چه جالب! در باره این چیزها هم می توان کنجکاوی کرد؟