اولین و دومین داستان کتاب مربوط به مرد ارابه سازی به نام بن سیر و دوستش کوبی می باشد، که در شهر بابل زندگی میکردند. این دو دوست کاملا شرایط کودکیشان یکسان بوده است. شهر بابل آمیزهای از فقر و ثروت بود. روزی بن سیر که بهکلی مایوس بود ارابهای که مشغول ساختش بود را نیمه تمام رها کرده و مشغول حل معمایی بود که پاسخی برای آن نمییافت. کوبی چنگنواز از راه رسید و با سازش او را از این حس بیرون آورد. هر دو پس ازسالها تلاش و کار، بیپول وفقیر بودند، از این رو تصمیم گرفتند تا راهی برای ثروتمند شدنشان بیابند.