در این کتاب آمده است: يک روز انگاري مادرم حس کرده بود روحيهي انتقاد پذيرم کمي بهتر شده… با همان لحن هميشه مهربان و گيرايش روبرويم نشست و گفت:دخترم روي تلفظات دقت کن… کلماتو با دقت وحوصله پيش خودت تکرار کن تا بهتر و بهتر شه… و من فکر کردم… و من تکرار کردم…با نهايت دقت… و من فهميدم… پشت هر حرفي آوازي نهفته است… و پشت هر واژهاي دنيايي… به جهان واژگان پيوستم… و شدم مارکوپولويي که در پي کشف رمز و راز نهفته در دل سياهي واژههاي به ظاهر محقر است…. و غرق شدم…و مست شدم… و مسخ شدم.. و همهي اينها را مديون شيني هستم که هميشه زد!!! مرسي شين مهربان!!!!