چارلی دختر دانشجویی است که پس از به قتل رسیدن دوستش توسط یک قاتل زنجیرهای، تصمیم میگیرد ترک تحصیل کند و هرگز به دانشگاه و خوابگاه برنگردد. او که برای رهایی از غم از دست دادن صمیمیترین دوست خود و برای نجات از عذاب وجدان به قرصهای آرامبخش پناه برده است در مرز بین واقعیت و توهم زندگی میکند. با وضعیت روحی او و قاتلی که آزادانه میگردد و در پی به دام انداختن دختران دانشجو است، آیا چارلی میتواند بهسلامت به خانه برسد؟ اگر این آخرین سفر او باشد، چه؟ از متن کتاب: فیلم شروع میشود. پارکینگ. نیمهشب. وسط ناکجاآباد. مثل فیلمهای ترسناک و جنایی. چرخیدن دور خود و برگشتن سر جای اول، درست مثل یک حلقه.