در کتاب امده است: وقتی جویِ بیست و یک ساله، در دهه 1950، به دور از وطن و در هنگكنگ، در یک مهمانی سلطنتی حضور پیدا کرد، حتی حدس هم نمیزد که قرار است عاشقِ ادوارد، افسر نیروی دریایی که در همان مهمانی حضور داشت، شود. اندکی بعد، این تازه عروس، به همراه شوهرش شروع به جهانگردی کرد. اما خیلی زود متوجه شد که زندگی مشترک، آنطور که پیشبینی میکرد، نیست... در دهه 1980، کیتِ جوان، بهطور مخفیانه از خانهشان میگریزد. اما پانزده سال بعد، دخترش سابین، لندن را به مقصد ایرلند ترک میکند تا با پدربزرگ و مادربزرگی که هرگز نشناخته، ملاقات کند. اما با جمع شدن دوباره خانواده دور هم، راز دردناکی برملا میشود که سالها بیصدا و مدفون مانده بوده.