عشق متهم است چون عاشق را برده و بنده ی خویش میسازد .عشق کور می کند و نمیگذارد عاشق واقف باشد به آنچه بر او میگذرد .این کتاب یک قصه نیست که بخوانی و بگذاریش لب طاقچه ،این کتاب داستان واقعیت تلخ عاشقی است ،عشقی که مثل صائقه میخورد وسط زندگی و زمام امور را از دست عاشق میستاند و میبرد به هر جا که دلش خواست . عاشق شدن در یک لحظه است اما اگر سر به راهش نهادی هر لحظه در گلویت جام زهر میریزد تلخ تر از صبر! داستان میگوید زندگی ما گریزی از عشق ندارد ،عشق ،متهم ردیف اول است اما هرگز نمی شود عشق را بالای دار مکافات کشید یا زندانی اش کرد .عشق همیشه در کمین همه ی ماست و با حلول در وجود انسان او را تبدیل به موجودی میکند که هیچ خبری از خود ندارد الا اشک و آه و فغان ...عشق راستین ،همواره راهی دشوار دارد عشق هرگز سر به راه نیست ...