بخشی از اشعار کتاب: 1-غمگین بودم آخرین سلاحش را برداشت حال بر لبانم باغی از شکوفههای گیلاس دارم که او کاشته است 2- تو آمدی و تمام درختان وجودم که سالها زیر برف مانده بودند شکوفه دادند وه که چه مبارک است قدمت وقتی که میایی 3-همیشه دوستت دارمهایی که از دهان خارج نمیشوند تا سالها بعد از گوشه چشمانمان بیرون میافتند 4- شعرهایم کوتاهاند مثل بودنت...