چیکا خانم یک گلدان جدید خریده بود، گل های شمعدانی صورتی که رنگ بی نهایت ملایم آن ها، خصوصیاتی چون مهربانی، عطوفت، و ظرافت را در وجود انسان دوچندان میکرد. هنگام بردن گل ها به جایی که خانم امر کرده بودند، دیدار دوم هم اتفاق افتاد هر بار که به اتاق میکا نزدیک می شدم، دیوارها گوش و زبان در می آوردند و جمله ی حنا آمد.... حنا آمد را دهان به دهان می چرخاندند؛ یک دیوار به دیوار بعدی و بعدی و بعدی و سرانجام صدای آخرین دیوار، اتاق را از سکوت می رهاند و میکا را به سوی خیالش می کشاند