یادتان نرود! همه برای یک نفر، یک نفر برای همه! دانیل کمی خندید. خندهی واقعی که نه. بیشتر شبیه هق هق بود. “معجزه را کُلاً بیخیال شو. فرشتهی نجات را هم همینطور! این حرفها فقط به درد نینی کوچولوها میخورند! من فقط به یک چیز اعتقاد دارم: به اردکماهی!فکر میکنم اگر شکارش کنم، حال مامانم خوب میشود!”