«ریچارد استیل» یک جوان انگلیسی بود که برای کمپانی هند شرقی کار میکرد. استیل برای یافتن یکی از هموطنانش به ایران آمد. این مرد پولی را از استیل گرفته و پس نداده بود. ریچارد استیل ردپای این مرد را در ایران و شهر شلوغ و پرجمعیت اصفهان پیدا کرد. اما هنگامی که به اصفهان رسید در میاه انبوه خارجیهای شهر، بدهکارش را پیدا نکرد و مجبور شد برای یافتن او راهی هند شود. استیل، دستخالی از ایران بیرون نرفت؛ او متوجه شد که ایران زمستانهای سردی دارد و بازار خوبی برای پارچههای ماهوت انگلیسی است. مدتی بود که شرکت هند شرقی پارچههای ماهوت انگلستان را به هند میبرد، اما بازار هند دیگر برای خرید این پارچهها کشش نداشت و بسیاری از آنها در انبار شرکت مانده بود. ریچارد استیل با نمایندۀ شرکت هند شرقی در هند صحبت کرد و زمستانهای ایران را آنقدر سرد و وحشتناک توصیف کرد که نماینده شرکت تصمیم گرفت با ایران رابطه تجاری برقرار کند...
مهدی میرکیایی
مهرک
978-600-03-2761-3
داستانهای استعمار از سرتاسر دنیا
تاریخ (تاریخ و جغرافیا)
رقعی
شومیز
فارسی
لاک پشت نقره ای کتاب سال ایران
ایران
تحریر
۱۲۰
جلد نهم از مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار، مجموعهای ناداستان، برای علاقهمندان به تاریخ و وقایع شگفتانگیز.