در کتاب آمده است: در این نمایشنامه علیرضا با آنکه عاشق است اما جنگ را تکلیف خود میداند. شهادت او نقطه عطف نمایشنامه در ستیز عشق و وظیفه است که او را چون یک قهرمان عاشق وطن با دست بسته در اروند به شهادت میرسانند. مهدی که مجروح میشود اما به قولی که به مادرش برای برگشت از جنگ داده عمل کرده و حالا با وجود زنده بودن دل نگران مادر علیرضای شهید است. حسین که در جنگ بیهوش شده نمیتواند علیرضا را فراموش کند. و اسفندیار که از همه ارشدتر است بعد از اسارت دیگر درد را هم حس نمیکند!