در کتاب آمده است: اردوگاه شهدای تخریب کانون عشق و صفای بچههایی بود که از همه جای ایران آمده بود: تهران، اراک، ساری، رشت، کاشمر، اصفهان و... . سالهای سال از آن روزها میگذرد و در این سالها هنگام نهان شدن خورشید در برکه مغرب، دل آتش گرفته این بچهها خاطرات آن روزها را مرور میکند. بسان بینوایان غریبی که از دوستان دور افتادهاند. کاش علی عاصمی و یارانش باز میآمدند، کاش دوباره فرصت دیداری دست میداد.