در این کتاب آمده است: پس از اینکه خانوادهی اتزیو توسط اشراف ظالم دوران رنسانس ایتالیا خیانت دیدند، اتزیوی جوان سوگند خورد که به هر قیمتی حیثیت نام خاندان دا فیرنزه را بازگرداند. او هنرهای اسسینها را آموخت و با ذهن و بدن خود جنگید و در نهایت با رویارویی و شکست دادن یک شرارت پنهان، به مبارزه پرداخت. یا حداقل او چنین فکر میکرد... چرا که قدرت ترسناک تمپلارها هنوز شکسته نشده است. دشمنان شوم برادری حالا از تهدیدی که اتزیو برای آنها و نقشههایشان به منظور فرو بردن دنیا در سایههای تاریک خود دارد، آگاه شدهاند