خانوادهٔ مککالیستر تصمیم دارند تا برای تعطیلات کریسمس به پاریس بروند. شب قبل از سفر بین کوین و بچههای دیگر مشکلی پیش میآید. پدر و مادر کوین برای تنبیه او را به اتاق شیروانی طبقهٔ سوم میفرستند. او که بسیار عصبانی است آرزو میکند تا خانوادهاش ناپدید بشوند. صبح روز بعد همه با زنگ ساعت بیدار میشوند و به دلیل این که دیرشان شده سریع آماده میشوند و خانه را به سمت فرودگاه ترک میکنند. آنها کوین را فراموش میکنند. کوین از خواب برمیخیزد و میبیند که خانه خالی است. کوین خوشحال میشود و به خوشگذرانی میپردازد. زمانی که کوین برای جشن کریسمس به بیرون رفته، متوجه میشود که دو دزد از قبل خانهٔ آنها را تحت نظر داشتهاند و حالا که از حضور او بی خبرند قصد اجرای نقشهٔ خود را دارند.