خلاصه داستان: جورج و آماندا، پدر و دختری هستند که به مناسبت پنجمین سال درگذشت مادر آماندا به شهر زادگاه مادرش سفر میکنند. این در حالی است که جک (پدرزن جورج) میکروچیپی را بدون اطلاع جورج همراه او میفرستد. این چیپ حاوی ویروس خطرناکی است که سه گروه تبهکار به دنبال آن هستند.