دویی از خود برون کردن یکی دیدم دو عالم را / یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم نه شرقیم نه غربیم ، نه بریم نه بحریم / نه ارکان طبیعیم، نه از افلاک گردانم نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش / نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم / نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ / نه از آدم نه از حوا نه از فردوس رضوانم هو الاول هو الاخر هوالظاهر هوالباطن / بغیر از هو و یا من هو دگر چیزی نمی دانم