خلاصه داستان: وقتی که بن تنسیون 10 ساله، دختر عمویش گوئن و پدر بزرگشان مکس در اردوی تابستانی بودند ، بن یک مچ بند (اومنلیتریکس) بر روی زمین پیدا میکند، وقتی مچ بند را بررسی میکند متوجه میشود که این وسیله ساعت مانند ( امنیتریکس ) نام دارد . این وسیله برای همیشه به مچ بن میچسبد و ناخواسته او را به تعدادی موجود بیگانه تغییر شکل میدهد که هر یک توانایی منحصر به فرد خود را دارند . با وجود اینکه بن خیلی زود که او وظیفه دارد با توانایی های جدیدش به کمک دیگران بشتابد، اما هراز چندگاهی شیفته قدرت میشود . بن در طول تابستان با نیروهای شیطانی، ( زمینی و فضایی ) مبارزه میکند.