غم و غصه توی قلبم لونه کردی ای خدا دلوم پر درده نمیسازه با مو دنیا دیگه برنمیگردم به آشیونهای خدا کسی چه میدونه، غم تنهایی دل را خدایامو به درگاه تو چی بوده گناهم که باید یا بسوزم و یا بسازم مو جوونوم آشیونوم شده ویروون غروبه توی کوهستان منم مجنون که سرگردون هی بنالم ازین دنیا دلوم تنگه ، دل یارمو از سنگه خدایا گله دارم ز تنهایی دلوم خونه غم و دردام فراوونه خدایا گله دارُم غم و غصه توی قلبم لونه کردی ای خدا دلوم پر درده نمیسازه با مو دنیا دیگه برنمیگردُم به آشیونهای خدا کسی چه میدونه، غم تنهایی دل را
گلنار
مجید وفادار
کریم فکور
گلنار، گلنار کجایی که از غمت ناله میکند عاشق وفادار گلنار، گلنار کجای که بی تو شد دل اسیر غم دیدهام گهربار گلنار، گلنار دمی اولین شب آشنایی و عشق ما بهیاد آر گلنار، گلنار در آن شب تو بودی و عیش و عشرت و آرزوی بسیار چه دیدی از من حبیبم گلنار که دادی آخر فریبم گلنار نیابی ای کاش، نصیب از گردون که شد ناکامی، نصیبم گلنار بُوَد مرا در دل شب تار، آرزوی دیدار تا به کی پریشان، تا به کی گرفتار یا مده مرا وعدهی وفا، راز خود نگهدار یا به روی من خندهها بزن، قلب من بدست آر چه دیدی از من حبیبم گلنار که دادی آخر فریبم گلنار نیابی ای کاش، نصیب از گردون که شد ناکامی، نصیبم گلنار لب خود بگشا به سخن گلنار دل زارم را مشکن گلنار نشدی عاشق ز کجا دانی چه کشد هر شب دل من گلنار
شبهای تهران
شبهای تهران میکند پنهان صحنهی بسیار از چشم انسان زین شبهای تار، مانده یادگار راز بیشمار، بهر عاشقان هر شب این سرزمین پُر ز ماجراست یک سو عیش و طرب یک سو رنج و تعب برخیزد همه شب غوغای تهران قلبیار، بیقرار، کام او رواست عاشق در همه حال، باشد فکر وصال بر او داده مجال، شبهای تهران یاران جام باده بر دست دارند هرشب چون ماه و پروین بیدارند ای که چو من بیداری، مستی خودیاد آری چون شنوی بانگ مستان منتظری روز آید، عقدهی دل بگشاید این شب غمیابد پایان شبهای تهران میکند پنهان صحنهی بسیار از چشم انسان زین شبهای تار، ماندهیادگار راز بیشمار، بهر عاشقان
شهزاده رویا
همایون خرم
دیدم توو خواب وقت سحر شهزادهای زرین کمر نشسته بر اسب سفید میومد از کوه و کمر میرفت و آتش به دلم، میزد نگاهش میرفت و آتش به دلم، میزد نگاهش کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پُر آبم روزی که بختم وا بشه، پیدا میشه اون که اومد توو خوابم شهزادهی رویای من شاید تویی اون کس که شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم به خدا جانم رسیده از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم به خدا دیدم توو خواب وقت سحر شهزادهای زرین کمر نشسته بر اسب سفید میومد از کوه و کمر میرفت و آتش به دلم، میزد نگاهش میرفت و آتش به دلم، میزد نگاهش
زندگی خوب
غلامحسین مینباشیان
جمشید شیبانی
ندگی خوب است که گیری دلبری نکو تا فروشی هر دو جهان بر یک تار مو خندهاش عشق است و روح است و جان است رویاش آمزی هر دو جهان است چون نگاهش یک سو، روی ماهش بر او تاب سنبل، بوی گل دارد این گیسو یک نگاه یار من، میبر صبر و قرار من کند شکار دل و جان من، مثال شیر نر دیدم چشم مست یار، روی مهوش نگار با خود بُرده دل و دینم، نموده چنینم زندگی خوب است که گیری دلبری نکو تا فروشی هر دو جهان بر یک تار مو خندهاش عشق است و روح است و جان است رویاش آمزی هر دو جهان است چون نگاهش یک سو، روی ماهش بر او تاب سنبل، بوی گل دارد این گیسو
دامن کشان
بر اساس تم ساری گلین
جمشید ارجمند
دامن کشان، ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسو افشان، میگریزد در جام می، از شرنگ دوری وز غم محجوری، چون شرابی جوشان، میبریزد دارم قلبی لرزان ز غمش، دیده شد نگران ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسو افشان میگریزد دارم چشمی گریان به رهاش روز و شب بهشمارم تا بیاید آزرده دل از جفای یاری، بیوفا دلداری ماه افسونکاری، شب نخفتم با یادش تا دامن از کف دادم شد جهان از یادم راز عشقش را در دل نهفتم از چشمانش ریزد به دلم، شور عشق و امید دامن از کف دادم، شد جهان از یادم راز عشقش را دل نهفتم دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید آخ دارم چشمی گریان به رهش روز و شب به شمارم تا بیاید
مرغ شب
محمد ابراهیم جعفری
دلم را لرزاندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان را ز خواند وا ماندی و رفتی ز باغ قصه به دشت خواب سایهی ابریست در دل مه تاب مثل روح آزردهی مُرداب دلم را لرزاندی و رفتی چو مرغ شب خواندی و رفتی آخ ای تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی سیاه شب لاله افشان شد کویر تشنه گلستان شد تو میآیی آی تو میآیی ز باغ قصه به دشت خواب ز راه شیریه پُر مه تاب تو میباری چون گل باران به جام نیلوفر مرداب
رفته
همایون خرم
رحیم معینی کرمانشاهی
ای که رفته با خود دلی شکسته بُردی این چنین به طوفان تن مرا سپُردی ای که مهر باطل زدی به دفتر من بعد تو نیامد چهها که بر سر من بعد تو نیامد چهها که بر سر من ای خدای عالم چگونه باورم شد آن که روزگاری پناه و یاورم شد سایه اش نماند همیشه بر سر من زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خستهام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکستهام رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها ای به دل آشنا، تا که هستم بیا وای من اگر نیایی، وای من اگر نیایی
به سوی تو
مجید وفادار
عبدا... الفت
به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی نشان تو، گَه از زمان گاهی ز آسمان جویم ببین چه بیپروا ره تو میپویم بگو کجایی کی رَوَد رخ ماهت از نظرم، نظرم به غیر نامت، کی نام دگر ببرم اگر تورا جویم، حدیث دل گویم بگو کجایی بهدست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی آه فتاده ام از پا، بگو که از جانم دگر چه خواهی یک دَم از خیال من، نمی روی ای غزال من دگر چه پرسی ز حال من تا هستم من، اسیر کوی توام به آروزی توام اگر تورا جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی آه فتادهام از پا، بگو که از جانم دگر چه خواهی
تا بهار دلنشین
روحا... خالقی
تا بهار دل نشین آمده سوی چمن ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن چون نسیم نو بهار، بر آشیانم کن گذر تا که گلباران شود، کلبهی ویران من تا بهار زندگی، آمد بیا آرام جان تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان چون سپندم بر سر آتشنشان بنشین دمی چون سرشکم در کنار، بنشین نشان سوز نهان بازآ ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم چون لالهی تنها ببین، بر چهره داغ حسرتم ای روی تو آیینهام، عشقت غم دیرینهام بازآ چو گل در این بهار، سر را بنه بر سینهام تا بهار دل نشین آمده سوی چمن ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن چون نسیم نو بهار، بر آشیانم کن گذر تا که گلباران شود، کلبهی ویران من
زهره
مجید وفادار
مهدی رییسی
یاد از آن روزی که بودی، زهره یار من دور از چشم رقیبان، در کنار من حالی و خالیست جایت ای نگار من در شام تار من آخر کجای زهره یاد داری زهره آن روزی که در صحرا دست اندر دست هم گردش کنان تنها راه میرفتیم و در بین شقایقها بود عالم ما را، لطف و صفایی زهره بود هنگام غروب آن روز افق زیبا ایستادیم برای دیدنش آنجا تکیه تو بر سینهام دادی سر خود را گفتیم و با هم ما بس رازهایی زهره چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم سرد گشتی و نمودی این چنین خوارم خود نکردی فکر آخر نازنین یارم من هم چو تو دارم، آخر خدایی زهره