یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد باری که حملش نآید زگردونجز ما ضعیفان حامل ندارد یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد چون ما نباشیم مجنون که لیلیغیراز دل ما محمل ندارد یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
سودای دل
رامین کاکاوند
مولانا
6:19
من ار زآن که گردم به مستی هلاک به آیین مستان بریدم به خاک به تابوتی از چوب تاکم کنید به راه خرابات خاکم کنید به آب خرابات غسلم دهید پس آنگاه بر دوش مستم نهید مریزید بر گور من جز شراب میارید در ماتمم جز رباب
مه بالانشین
باباطاهر، فائز
5:15
سلطان منی سلطان منی و اندر دل و جان ایمان منی در من بدمی من زنده شوم یک جان چه بود صد جان منی نان بیتو مرا زهرست نه نان هم آب منی هم نان منی زهر از تو مرا پازهر شود قند و شکر ارزان منی باغ و چمن و فردوس منی سرو و سمن خندان منی هم شاه منی هم ماه منی هم لعل منی هم کان منی خاموش شدم شرحش تو بگو زیرا به سخن برهان منی
رویا
رامین کاکاوند
ساعد
1:59
شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند عید رخسار تو کو تا عاشقان در وفایت جان خود قربان کنند یار ما چون گیرد آغاز سماع قدسیان بر عرش دست افشان کنند هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند ای جوان سروقد گویی ببر پیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چه فرمان تو باشد آن کنند خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز عیش خوش در بوته هجران کنند شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند
چشم جادو
رامین کاکاوند
حافظ
6:52
مدامم مست میدارد ، نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم ، فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی ، شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم ، در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی ، که جاویدان ، جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد ، زمانی برقع از رویت مدامم مست میدارد ، نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم ، فریب چشم جادویت من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل من از افسون چشمت مست و، او از بوی گیسویت مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت … خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت …
ارغنون
رامین کاکاوند
حافظ
8:03
ای یوسف خوشنام ما خوش میروی بر بام ما ای در شکسته جام ما ای بر دریده دام ما ای نور ما ای سورما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظّاره کن بر دود ما ای یار ما عیار ما دام دل خمّار ما پا وا مکش از کار ما بستان گرو دستار ما در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل وز آتش سودای دل ای وای دل.ای وای ما.